خستگی شدید

ساخت وبلاگ

دیشب تا نزدیک های یک نیمه شب بیمارستان بویم

علیرضا خورده بود، حالا حال عمومیش بد نبود ولی خب خیالم راحت تر بود دکتر ببینتش

از طرفی، جای همگی خالی

دیروز سالاد فصل خوردم اونم یک کمی بیشتر از معمول

امروز از صبح سر درد داشتم

وامها هم که شروع شده و طبیعتا کارمون هم چند برابر شده

خلاصه به حدی سردرد داشتم اخلاقم شبیه هاپو شده بود ولی شدیدا خویشتن داری میکردم سر کسی داد نزنم

هر طور بود ساعت اداری را گذروندم

۴ رسیدم خونه ساعت ۶ مامان اومد دنبالم رفتیم برا کاری تا ۱۰ شب برگشتم

میبینم همسری راحت خوابیده و من رو که دید میگه شام چی داریم

واقعا گریه ام گرفته بود

خدا را شکر درک کرد و به نیمرو راضی شدند

الانم که گیج خوابم ولی کارهای صندوق مونده و باید حساب ها را رسیدگی کنم

موندم صبح چطوری بیدار شم؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه دوم آبان ۱۴۰۲ ساعت 0:38 توسط اف.شین :

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 13:50