یلدای قشنگ...

ساخت وبلاگ

امشب همه خونه مامانم بودیم

علیرضا پسر داداشم روزهای جمعه به مدت ۳ ساعت میتونه پیش ما باشه

از ساعت ۲ رفتم پیش مامان

کمکش کردم سفره انداختیم و وسایل را آماده کردیم تا ساعت ۴ که علیرضا میاد بتونیم عکس های یادگاری بندازیم

داداش میگفت به مامانش گفتم امشب که همه جمع هستیم بزار بیشتر بمونه بهش خوش میگذره هفته آینده زودتر میارمش

مامانش قبول نکرده بود حتی برای خوشی پسرش.

بماند

کلی زدیم و رقصیدیم و خندیدیم

علیرضا اوایل خیلی نسبت به من غریبی می کرد ولی امشب کامل یخش آب شده بود و آخراش با من می‌رقصید

کلا شب قشنگی بود

جای همگی سبز.

نوشته شده در شنبه دوم دی ۱۴۰۲ ساعت 1:10 توسط اف.شین :

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 12:54