تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»

متن مرتبط با «قشنگ» در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» نوشته شده است

یلدای قشنگ...

  • امشب همه خونه مامانم بودیمعلیرضا پسر داداشم روزهای جمعه به مدت ۳ ساعت میتونه پیش ما باشهاز ساعت ۲ رفتم پیش مامانکمکش کردم سفره انداختیم و وسایل را آماده کردیم تا ساعت ۴ که علیرضا میاد بتونیم عکس های یادگاری بندازیمداداش میگفت به مامانش گفتم امشب که همه جمع هستیم بزار بیشتر بمونه بهش خوش میگذره هفته آینده زودتر میارمشمامانش قبول نکرده بود حتی برای خوشی پسرش.بماندکلی زدیم و رقصیدیم و خندیدیمعلیرضا اوایل خیلی نسبت به من غریبی می کرد ولی امشب کامل یخش آب شده بود و آخراش با من می‌رقصیدکلا شب قشنگی بودجای همگی سبز.♥ نوشته شده در شنبه دوم دی ۱۴۰۲ ساعت 1:10 توسط اف.شین : بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها