لجبازی شدید

ساخت وبلاگ

دیشب که بیرون کار داشتیم علی التماس کرد ببرمش خانه بازی

به همسرم میگم تو برو کارهات را انجام بده من 10 دقیقه ببرمش و بعد بیا دنبالمون

علی میگه نه 5 دقیقه بیشتر (بلد نیست زمان ها را)

میگم باشه یک ربع بازی کن

رفتیم کلی هم بازی کرد بهد از 20 دقیقه که همسر اومد میگم بریم راضی نشد

بازم ده دقیقه ای نشستیم تا بلکه دل بکنه ولی اصلا راضی نمی شد و بالاخره به زور دل کند

تو ماشین انقدر نق زد تا خوابش برد

بعد از اتمام کار رفتیم خونه به محض چشم باز کردن دوباره نق زد برگردیم خانه بازی

ولی خب واقعا نمیشد اصلا اوون ساعت تعطیل بود

وقتی دید قبول نکردیم و رفتیم خونه زد زیر گریه

گفتم اروم میشه محلش ندادم اخه وقتی گریه میکنه هر توضیحی بدیم شدت گریه اش بیشتر میشه

سکوت کردیم دید محل نمیدیم بلندتر گریه کرد باز سکوت کردیم و صداش بالاتر رفت

رسما داشت جیغ می زد

شام اوردم نیومد

رفتم کنارش تا باهاش صحبت کنم بلند شد رفت اتاقش در را بست و گریه کرد

دیدم اصلا کوتاه نمیاد منتظر شدم اروم شه ولی دقیقا نیم ساعت گریه کرد

حسین بهم میگه دلم برای همسایه هامون میسوزه

اخرش به سجاد گفتم برو باهاش صحبت کن طوریکه متوجه نشه از طرف ما رفتی ارومش کن

نمیدونم سجاد چیکار کرد ولی بعد از یک ربع خندون اومد گفت شام میخوام..........

*******

لعنتی جذاب از نوزادی همین طوری لجباز بود نمیدونم زمان میتونه درستش کنه یا باید از الان بگم خدا به داد زنش برسه

نوشته شده در سه شنبه چهارم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:32 توسط اف.شین :

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:04