حسین خیلی نگران و مضطربه و یکریز بهم تذکر میده
نمونش:
همسر: نکنه شب بیدار شه گریه کنه نشنویم
بنده: میشنوم نگران نباش
همسر: شیری که خورد رو اگه بالا بیاره، برگرده تو ریه اش چی؟
بنده: مگه هیچ وقت تا حالا بالا اورده؟
همسر:بیدار نشه بترسه
بنده: عزیزم گریه می کنه میام پیشش
همسر: خب چه کاریه فعلا اینجا بود دیگه
و بنده با خشم دروغین: به هیچ وجه نمیشه، سه ماه هم دیر شده بچه باید از 6 ماه جدا شه وگرنه دیگه حریفش نمیشیم
و همسر با نهایت مظلومی: هععععععی پس من چی..دوست دارم کنارم بخوابه اخه نامردیه شما روز خیلی پیش هم هستید من نمیبینمش زیاد
و اینگونه بود که حرف اخر یا به اصطلاح تیر اخر رو زدم
بنده: شما هم کمتر دنبال چاپ اسکناس باشید بمونید کنار خانواده و فرزندان
و با این جمله همسری کاملا قانع شد که علی تو اتاق خودشون باید بخوابه
و اما درباره تغییر اتاق علی
سجاد رو چون دیر جدا کردم، متاسفانه موفق نشدم جدا بخوابونمش
تقریبا تا هشت سالگی اتاق ما می خوابید و هنوزم گاها خواهش میکنه و میاد کنارم برای همین تنبیه شدم و علی رو زود به اتاق خودش بردم این طوری سجادم خوشحال تره که تنها نیست
ولی علی اصلا تخت خودش رو دوست نداره و به قول حضرت همسر دقیقا رفتارش مشابه رفتار شیر تو قفسه
تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 565