تولد عشقی دیگر«قسمت شصت و ششم»

ساخت وبلاگ

یادداشت دهم

خدایا باورم نمیشه قبول کرد. وقتی بهم گفت داشتم بال در می آوردم. خدایا بازم شکرت. ما دو هفته دیگه راهی می شیم. با هم. تارا دوستت دارم.

 

یادداشت یازدهم

می بینم هر روز داره پژمرده تر میشه. اینها همش به خاطره اینه که داره از پسرش دور میشه. در مورد خواستگاریش نمی دونم چی شد. یک چیزی مثل خوره داره من رو نابود می کنه. نکنه قبل از رفتن عقد کنه. دیگه واقعا کاری از دستم بر نمیاد. به حافظ پناه بردم گفت:

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

ور آشتی طلبم با سر عتاب رود

 

چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند

به گوشه ابرو و در نقاب رود

 

شب شراب خرابم کند به بیداری

وگر به روز شکایت کنم به خواب رود

 

طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دل

بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

 

گدایی در جانان به سلطنت مفروش

کسی ز سایه این در به آفتاب رود

 

سواد نامه موی سیاه چون طی شد

بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود

 

حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر

کلاه داریش اندر سر شراب رود

 

حجاب راه تویی ای حافظ از میان برخیز

خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود

تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم»...
ما را در سایت تولد عشقی دیگر«قسمت هفتم» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzandaneman بازدید : 260 تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1398 ساعت: 8:00